رمان تنها با تو فصل پنجم
رمان
رمان و داستان های عاشقانه
نرگس به جهانگیر نگاهی نمود و تبسم کرد . از اینکه تلاش میکرد رفتارش مطلوب باشد دچار احساسات شده بود . نرگس از عاطفه برای او حرف زده بود و به او خاطر نشان کرده بود که یکی از دوستانِ بسیار نزدیک من است . بنابراین جهانگیر تصمیم گرفته بود همسرش را شرمنده نکند . روشی که تصمیم به اجرایش گرفته بود سکوت بود . میخواست مگر به وقتِ لزوم حرفی نزند . . با راهنمایی نرگس جلوی خانه عاطفه اتومبیلش را متوقف نمود و به انتظار آنها ایستاد . دقایقی طول کشید تا عاطفه با ساک کوچکی از خانه بیرون آمد . پشت سرش مادر با ظرف آب و قرآن همراهی اش نمود . عاطفه با مادرش روبوسی نمود و با دیدن جهانگیر برای نخستین بار متعجب شد . آیا او همان جهانگیری بود که نرگس توصیفش را مینمود ؟ با او احوالپرسی کرد و عذرخواهی نمود که مزاحمشان شده . سپس پس از خداحافظی با مادر سوار اتومبیل زیبای جهانگیر شد . نرگس هم به اصرار عاطفه جلو کنار جهانگیر نشست و آنها به راه افتادند . عاطفه درحالیکه تا آخرین لحظه مادرش را مینگریست قلبش فرو ریخت . نخستین بار بود که بدون حضور مادر به سفر میرفت . میان راه جهانگیر اتومبیل را متوقف کرد و خطاب به نرگس گفت : اگر صبحانه نخوردید بفرمایید میل کنید .
نرگس به طرف عاطفه برگشت و پرسید : چی میل داری ؟
عاطفه با شرمندگی گفت : من صبحانه خوردم .
جهانگیر برای تصمیم گیری راحت تر به بهانه چک کردن لاستیکها از ماشین پیاده شد . پس از رفتن او نرگس از عاطفه پرسید : به نظرت چطور آمد ؟ عاطفه با جدیت گفت : تو خیلی بی انصافی . فعلا که من نقصی در این بیچاره نمیبینم .
نرگس گفت : صبر داشته باش . بالاخره چیزهای دیگری هم میبینی . البته او به طور کلی ساکت است ولی اصلا بلد نیست چگونه با کلمات ابراز علاقه کند و نمیداند با یک خانوم چطور حرف بزند .
تو باید بدانی هر انسانی یک ویژگی اخلاقی داد . تو یک مرد همه چیز تمام میخواهی که خدا هنوز خلق نکرده .
خوش به حالت که اینقدر قانعی . نگفتی چی میل داری ؟
اگه بگم هیچی بی ادبی کردم . چون این همه آقا جهانگیر را معطل کردیم . من یک چای میخورم .
نرگس سرش را از پنجره بیرون برد و گفت : جهان من و عاطفه چای میخوریم . تو خودت صبحانه خوردی ؟
جهان گفت : آره یک چیزهایی خوردم . توی مهمانخانه میخورید یا ماشین ؟
بیار توی ماشین هوای بیرون کمی سرده .
جهان به داخل مهمانخانه رفت و دقایقی بعد با سینی چای باز گشت و به طرف عاطفه تعارف کرد . عاطفه یکی از فنجانهای چای را برداشت و گفت : خیلی ازتون ممنونم . راستی که نرگس باید از داستن چنین همسر مهربانی به خود ببالد . جهانگیر با سرافکندگی گفت : امیدوارم نرگس خانوم هم همین عقیده را داشته باشند . بعد برای دقایقی دو دوست را تنها گذاشت در این فاصله عاطفه به نرگس گفت : تو حداقل باید محبت او را زبانی پاسخ دهی . او یک مرد است و به محبت زن نیازمندست . نباید به گذشته فکر کنی وگرنه از یکدیگر دلسرد میشوید . او اکنون شوهر توست بد نیست اگر گاهی به او محبت کنی .
هنوز با خودم کنار نیامدم . اصلا زبانم برای گفتن این سخنان نمیگردد . شاید حق با تو باشد . در طول این یک ماه ما واقعا مثل دو بیگانه بوده ایم . این مسافرت هم عمو به زور گردن من گذاشت . میخواست به هم نزدیکتر بشیم . برای من خیلی سخته وقتی میخواهم با او حرف بزنم باید از ساده ترین کلمات کمک بگیرم . چون وقتی کمی سنگین تر با او صحبت میکنم میبینم که با تعجب به من نگاه میکند . خوب دیگه به قول معروف آش کشک خاله است .
جهانگیر فنجانها را در سینی قرار داد و آنها را به مهمانخانه پس داد بعد دوباره سوار اتومبیل شد . نرگس نوار موسیقی ملایمی در ضبط ماشین گذاشت . با صدای موزیک ملایم عاطفه احساس خواب کرد . در پناه تکان گهواره وار ماشین چشمانش را بست وقتی نرگس به عقب نگاه کرد او به خوابی شیرین رفته بود . از دیدن او لبخندی زد و به جهانگیر گفت : انگار چند وقته که نخوابیده .
جهانگیر در پاسخ به نرگس تبسم کرد .
****
عاطفه با صدای نرگس که او را مینامید دیده گشود و نشست .
نرگس گفت : ساعت خواب خانم خوش خواب . شما نزدیک سه ساعت خواب بودید .
عاطفه گفت : معذرت میخوام نفهمیدم چطور خوابم برد . اینجا کجاست ؟ چرا ماشین متوقف شده ؟
ما به شمال رسیدیم الان هم در نوشهر هستیم . جهان رفته دو تا اتاق رزرو کنه . هتلش را میپسندی ؟
عاطفه به ظاهر هتل نگاهی کرد و درحالیکه بار اولی بود که چنین هتل باشکوهی میدید با تعجب گفت : قراره ما در این هتل اقامت کنیم ؟ نرگس حتما باید خیلی گرون باشه .
تو فکر پولش را نکن .
آخه دختر تو شوهرت پولداره من بدبخت چی ؟ همه پولم خرج یک شب اینجا میشه .
نرگس اخم کرد و گفت : یعنی چه ؟ مگه وقتی ما با جهانگیر بیرون آمدیم باید دستمان توی جیبمان باشه ؟
من خجالت میکشم نرگس نمیتونم ...
ببین اگه میخواهی جهان را خجالت بدی و ناراحتش کنی مساله ای نیست .
ولی آخه من ...
خیلی خوب مینویسم به حسابت وقتی برگشتیم باهات حساب میکنم .
عاطفه گفت : اینطوری بهتر شد . ولی هتل قشنگیه . حتما مال از ما بهترونه به جرات میتونم بگم بالای صد تا اتاق دارد .
آره جهان میگفت به دریا هم نزدیکه .
چه خوب . باور کن دیگه داشت شکل و شمایل دریا از یادم میرفت .
من هم همین طور . باید دعا به جون عموم کنم که جلوتر چنین پیشنهادی داد . جهان داره میاد .
جهانگیر وارد ماشین شد و گفت : تا ما یک دور بزنیم اتاقها حاضره . فقط لطفا شناسنامه هایتان را به من بدهید .
بعد با سرافکندگی از عاطفه پرسید : معذرت میخوام خانوم ؟ اسمِ فامیل شما چیه ؟
عاطفه به یاد آورد که جهان سواد ندارد بنابراین گفت : بنایی .
معلوم بود نرگس هم ناراحت شده چون عاطفه دید که صورتش قرمز شد . دقایقی داخل ماشین بودند بعد دو تن از خدمه هتل برای بردن ساکها بیرون آمدند و به نرگس و عاطفه که با تعجب به آنها نگاه میکردند خیر مقدم گفتند . چیزی که سبب تعجب آن دو شده بود لباسهای بسیار تمیز و نوی خدمه هتل بود . انها طوری لباس به تن کرده بودند که گویی ساعتی دیگر به مهمانی میروند . عاطفه آرام در گوش نرگس گفت : میترسم دسته گل به آب بدهم .
نرگس خنده ای کرد و گفت : من هم همین طور . راستش بار اولی است که به همچین هتلی میام . اکثر مسافرتهایی که ما رفتیم در مسافرخانه اقامت داشتیم . بی خود نبود خان عمو کسی را غیر از من برای جهان انتخاب نکرد چون من از نظر طبقه اجتماعی از آنها پایین ترم و آنها میتوانند دائما ثروتشون را به رخ سواد من بکشند ولی اگر دختر باسوادی از طبقه خودشان میگرفتند نمیتوانستند به او افسر باشند .
در این هنگام درحالیکه پشت خدمه راه میرفتند به تالاری بزرگ رسیدند که صدها میز و مبل در آن جای داشت . لوسترها همه نقره بودند و تا دو متر از سطح زمین ، دیوارها آینه کاری بود . کف ساختمان به قدری پاکیزه بود که عاطفه فکر کرد هر آن ممکن است به زمین بخورد . به راه پله ای عریض رسیدند که با فرش پوشیده بود . عاطفه به نرگس گفت : باید کفشها را دربیاریم ؟
نرگس لبخندی زد و گفت : راستش نمیدونم به آن خدمتکارها نگاه کن هر کاری کحردند ما هم انجام میدهیم .
چون دیدند آنها با کفش به راهشان ادامه دادند با خیالی آسوده حرکت کردند .
عاطفه آهسته به نرگس گفت : راستش ترسم از این بود که مبادا کفشها را در بیاریم . چون میان راه جورابم سوراخ شده .
نرگس هم به مان آهستگی جواب داد : من فکر میکنم اینجا باید هر کاری را بلد نیستیم فقط با نگاه کردن یاد بگیریم .
ما آمدیم تفریح کنیم ولی فکر کنم فقط عذاب بکشیم که مثل بقیه نیستیم .
نه عادت میکنیم . ارامتر حرف بزنیم . دوست ندارم جهان حرفهای ما را بشنوه . ولی عجب بوی خوشی میاد .
تعجبی نداره چون الان ظهره . بویی که میشنوی از آشپزخانه است . اما خوشبوتر از آن ، بوی ادکلن هایی است که من میفهمم . هر کس از کنار من عبور کرده با بویی خوش همراه بوده . به راستی ما کجا و اینها کجا ؟ آنها وارد سر سرایی بزرگ شدند و جلوی در یک اتاق ایستادند . با کلیدی آن در باز شد و یکی از خدمتکارها گفت : قربان این اتاق شماست اتاق خانوم هم اتاق مجاوره .
عاطفه کنار ایستاد که آنها در اتاق کناری را هم باز کنند . یکی از خدمتکارها عقبتر ایستاد تا او وارد اتاق شود . با گامهایی لرزان وارد اتاق شد مقابل خود اتاق بسیار بزرگی دید که به جرات با خود گفت از همه دو اتاق ما بزرگتر است . تختخوابی یکنفره که کنارش دو عسلی به چشم میخورد روی یکی از عسلی ها آباژوری بود و روی عسلی دیگر تلفن بود . روبرو میزی زیبا که گوشه اش یک سشوار بود قرار داشت و بر فرازش آینه بزرگی به چشم میخورد . کنار پنجره دو مبل روبروی هم وجود داشت و پنجره با پرده ای توری که از جنس بسیار لطیفی بود مزین شده بود . تراسی زیبا رو به دریا داشت که شاخه های درخت نارنج تا بالای آن را پوشانده بود .
عاطفه تا مدتها محو زیبایی اتاق شده بود با صدای خدمتکار به خودش آمد : بنده منتظر فرمایش خانوم هستم .
عاطفه نمیدانست چه باید بگوید به ناچار گفت : من عرضی ندارم .
خدمه با متانت ساک او را جلوی کمدی زیبا گذاشت و گفت : ناهار راس ساعت یک بعد از ظهر سلف میشود . حمام به تازگی پاکیزه شد . خاطر خانوم آسوده باشه . اگه فرمایشی بود فقط داخلی بیست و دو را بگیرید . مراتب تشکر و خیر مقدم مدیر هتل را پیشاپیش تقدیمتان میکنم .
آن دو رفتند و عاطفه در را بست . آرام کنار پنجره رفت و ان را باز کرد و روی مبل لم داد . در عمرش مبلی به آن نرمی ندیده بود . با خود گفت : حتما اتاق نرگس و جهانگیر از این هم مجللتره . چون انها اتاق دو نفره گرفتند . ولی به هر حال همین هم برای من زیاد است . در این هنگام زنگ اتاق به صدا درآمد . از جا بلند شد و در را باز کرد نرگس بود . نرگس با عجله به داخل آمد و در را بست و انگاه مثل بادکنکی که یکباره بترکد از خنده منفجر شد و خودش را روی تخت انداخت . عاطفه هم خنده اش گرفت ولی نمیدانست چرا دوستش اینقدر از خنده کبود شده . بالاخره وقتی نرگس بریده بریده میان خنده به حرف آمد گفت :
من مات و مبهوت اتاق را نگاه میکردم جهان میگه نرگس خانوم اگر مورد قبولت نیست بگو .
بعد از جا بلند شد و ساک عاطفه را به دست گرفت و به تقلید از رفتار خدمه با صدایی دو رگه گفت :
بفرمایید خانوم . خیر مقدم مدیر هتل را پیشاپیش خدمتتان تقدیم میکنم .
عاطفه از حرکات نرگس با تمام وجود میخندید . پس نرگس هم دچار همان احساس شده بود . گفت : خوشحالم که تو را شادمان میبینم نرگس .
نرگس چرخی زد و گفت : اینجا برای ما مثل بهشته . من که خیال دارم تا وقتی اینجا هستم حداکثر استفاده را بکنم . راستش داشتم از خنده منفجر میشدم به بهانه سر زدن به تو از جهان جدا شدم و اینجا آمدم .
عاطفه درحالیکه روی لبه تخت مینشست گفت : تو باید اوقاتت را با او بگذرانی . انصاف نیست در مقابل این همه مهربانی او اینقدر سرد باشی .
نرگس خودش را روی تخت انداخت و به سقف مجلل اتاق خیره شد و گفت : تو نزدیکترین و تنها دوست منی . یک چیزی را بهت اعتراف میکنم . راستش از تنها بودن با او میترسم . چطوره من و تو برویم توی آن اتاق و او به این اتاق بیاید ؟
عاطفه با خشم گفت : تو دیوونه ای . میخواهی او تصور کند من سبب جدایی شما شدم ؟ گذشته از آن تو باید به حضور دائمی او عادت کنی . حالا آنقدر که او به تو نزدیک است من نیستم .
بعد عاطفه به شوخی گفت : حالا هم لطفا زحمتت را کم کن میخوام حمام کنم آنقدر گرسنه ام که میتوانم یک فیل را درسته بخورم .
فیل نه لطفا ، چون چنین چیزی اینجا یافت نمیشه . باید تسریف ببرید هندوستان .
هر دو دوست خندیدند . به طوری که هرگز به یاد نداشتند هیچ گاه این اندازه شاد بوده باشند .

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید تو رو خدا بعد از خواندن نظر بزارید من هم سعی میکنم سریعتر فصل های جدید رو بزارم
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رمان صورتی و آدرس www.romanha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1

لينك باكس هوشمند مهر،افزایش بازدید،لینک باکس،افزایش امار،مهر باکس
سیستم افزایش آمار هوشمند مجیک
سیستم جامع افزایش بازدید پردیس باکس
افزایش آمار
لینک باکس هوشمند ام دی پارس