A0:  رمان به رنگ شب فصل چهار
رمان
رمان و داستان های عاشقانه

مشغول تعویض لباس بود که ضربه اي به در خورد از این رو با دستپاچگی خود را

پوشاند .

امیر بود. با اجازه خواهر داخل شد و یکراست لبه تخت نشست. براي حرف زدن کلافه بود از این رو شیشه عطر را برداشت و

فشرد، رایحه دل انگیز عطر کلنیک در هوا پخش شد.

سیما از برادر گله داشت پس زحمت فکر کردن را از او گرفت و گفت :

-چرا قاطی مهمونها نبودي امیر؟ !

-مهم بود؟

-نبود؟ !

چهره امیر به ناگاه تغییر کرد، عصبی و متعجب در شب چشمان خواهر زل زد و گفت :

-تو جدي جدي این پسره رو دوست داري؟ !

-منظور؟ !

می خواخ بدونم... جواب بده .

-امیر اذیت نکن... می خواي شبم رو خراب کنی

-سیما! تو می تونی با یه نفر دیگه، حداقل با مردي که اهل زندگی باشه ازدواج کنی. آخه سروش... - آخه سروش چی؟...

ببین امیر تو از اون بدت میاد. در حالیکه من دلیلش رو نمی دونم .

امیر برافروخته، به قصد ترك اتاق بلند شد، اما قبل از خروج به سمت سیما چرخید و گفت :

-پس الهه چی میشه؟

یه گره ابروهاي سیما را هفت و هشت کرد .

-به منظور ت چیه!؟

-سروش، الهه رو خیلی دوست داره... فکرکن دختر...با سرنوشت خودت بازي نکن .

سیما ماکسی یشمی رنگ خود را به چوب رختی آویزان کرد، سرد و بی اعتنا گفت :

-الهه فقط دوست دخترشه .

-من که فکر نمی کنم، موضوع بالاتر از اینهاست

-اگر به فرض هم این طورباشه چه دلیل داره که سروش بیاد خواستگاري... خانواده آقاي مقامی اون قدر ثروت دارند که دنبال

مال و منال کس دیگه اي نباشند. اگر هم موضوع دوست داشتن در میون بود، سروش می تونست بره دنبال عشقش... من که

زورش نکرده بودم .

-تو متوجه نیستی... آقاي مقامی هیچ وقت اجازه این ازدواج رو نمی داد .

سیما در کمد را باز کرد. شاید بیست دست لباس مجلسی در کمد آویزان بود. بین کت دامن سیاه و ماکسی جیر جایی براي

لباسش باز کرد و گفت :

-سروش بچه نیست

-دلیل این همه علاقه تو نمی فهمم !

-علاقه دلیل می خواد حضرت آقا؟

-نمی خواد!؟

-باشه. می خواي بدونی؟بهت میگم. اولا سروش یه نابغه است، رتبه تک رقمی در کنکور سراسري و رتبه اول در کنکور

کارشناسی ارشد، حداقل براي من یکی، خیلی مهمه.با اینکه سروش یه پسر یکی یک دونه است، اما یه مرد کامل و متکی به

نفسه. پسرهاي همسن و سال او به جاي کار، سوار ماشین هاي مدل بالاي پدرشون یا اهدایی پدرشون میشن و قد خیابون ها

رو متر می کنند. هر شبشون با یه دوست دختر جدید توي فلان شهرك لب ساحل یا فلان محله تهرون و امثالهم می گذره اما

سروش در اوج جوونی یه مرد خود ساخته است. نمیگم بدون کمک پدرش به اینجا رسیده، اما سرمایه هاي پدرش رو حیف و

میل نکرده که هیچ، لیاقت خودش رو با افزایش سرمایه هاي بکار برده، به اثبات رسونده .

-خب خانم خانما! دوما رو از قلم انداختی .

ابروان سیما بالا رفت و گفت :

-سروش علاوه بر ظاهر آراسته اش یه مرد باشخصیته، اون تمام اصول ادب و نزاکت رو رعایت می کنه، بد دهن نیست،

شوخی نابجایی ازش ندیدم. در ضمن سالم و پاکه، که این می تونه مهم ترین امتیاز باشه .

امیر با لبخندي تلخ سري تکان داد و گفت :

-سیما من فقط خوشبختی تو رو می خوام و خدا کنه که اشتباه نکرده باشی. اما اگه احساس کردي سروش بهت بی اعتنایی

می کنه یا اذیت میشی، می خوام ...

سیما،متوقع میان کلام برادر پرید و گفت :

-امیر بس کن! هنوز هیچی نشده آیه یأس میخونی .

امیر احساس کرد بحث نتیجه اي ندارد، از این رو گفت :

-جون تو نمی خواستم ناراحتت کنم... خدا میدونه چقدر دوستت دارم. من از سروش بدم نمیاد، اما دلم نمی خواد هیچ وقت

حتی به اندازه سرسوزن تورو ناراحت ببینم... خدا کنه دلت مثل امشب شاد باشه... اصلا فرامو کن .

سیما درصدد دلجویی، با مهربایی گفت :

-دلخور شدي؟

امیر جلو آمد و پیشانی خواهر را بوسید و از اطاق بیرون رفت .

سیما هیچگاه به خود اجازه نداد به حرفهاي برادر بیندیشد. تنها مسئله اي که برایش اهمیت داشت این بودکه به خواسته

دلش رسیده بود و حالا سروش را متعلق به خودش می دانست. خواسته اي که فقط در رویاهاي شیرین خود آن را جستجو

می کرد. لا قید نسبت به گفته هاي برادر، لباس عوض کرد و مقابل آیینه ایستاد. چشم در چشم سیاه خود دوخت و لبخند

نمکینش را نثار منعکس شده خود کرد و گفت :

-تو بردي دختر... مبارکه .

بی حوصله و کلافه وارد اتاق شد. به هیچ چیز و هیچ کس جز الهه فکر نمی کرد. دمق روي تخت ولو شد و بلافاصله سیگاري

آتش زد. نگاهش به تلفن، گوش به زنگ بود. اما می دانست الهه تماس نخواهد گرفت، زیرا الهه به دلیل سردي و بی تفاوتی از

سوي درمقام قهر برآمده بود. ازاین رو دقایقی با خود کلنجار رفت تا بالاخره گوشی را برداشت و شماره گرفت. تا برقراري

ارتباط، دست زیر بالش برد و قاب عکس کوچکی بیرون کشید، نگاه تبدارش در چشمان آبی صاحب عکس خیره مانده بود که

صداي گرفنه الهه او را به خود آورد .

-تویی سروش ...

-سلام .

-چه عجب! یادي از ما کردي؟

-دلم خیلی گرفته .

-دوست داري با من درد دل کنی؟

-می خوام ولی می دونم که تو تحمل شنیدنش را نداري .

الهه سراسیمه شد و گفت :

-اتفاقی افتاده!؟

-همونی که ازش می ترسیدم... به خدا پام پیش نمی رفت، اما چاره اي نداشتم .

-نه!!! این امکان نداره .

-به خاطر مامان نذري کردم که توش موندم

گویی الهه را به آتش کشیدند، از خود بیخود شد و با داد و فریاد بناي ناسزا گفتن را گذاشت و لحظاتی بعد ارتباط را قطع

کرد. سروش با رخوت سر روي بالش گذاشت، اما نمی توانست بی تفاوت از کنار الهه بگذرد، از این رو بار دیگر شماره او را

گرفت و به محض برقراري ارتباط گفت :

-خواهش می کنم قطع نکن

-فکر میکنی حرفی مونده باشه که نگفتی !

-من فقط یه خواستگاري ساده رفتم، هنوز که چیزي معلوم نیست

-سروش! من از تو توقع چنین کاري نداشتم. چطوري راضی شدي!؟

-تو که از اوضاع من خبرداریریال ماه پیش نزدیک بود مادر رو از دست بدم. به من حق بده الهه .

-چطور می تومن این کار تو رو توجیه کنم

-اما من به خاطر تو خیلی از حرمتها رو شکستم و جلوي پدرم ایستادم. واقعا نمی خوام بهاي بدست آوردن تو، از دست دادن

مادر و بی حرمتی به پدرم باشه، می فهمی چی می گم !

-نه. متأسفانه من نمی تونم تو رو درك کنم. از نطر من تو مرد بی دست و پا و چلمنی هستی .

-خیلی بی انصافی! نو واقعا نظرت اینه؟... من از نظر تو بی عرضه ام !

-فکر نمیکنم غیر از این باشده

-به نظر تو، اگه بدون توجه به رضایت و خشنودي پدرم زندگی مشترك با تو رو شروع کنم، با عرضه میشم!... یا اینکه با یه....


نظرات شما عزیزان:

shamim
ساعت19:19---2 دی 1391
pas baghiash koooooooooooooooooooooooooooooooooo

s
ساعت9:04---16 ارديبهشت 1391
aliiiiiiiiiii boddddddddddd

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید تو رو خدا بعد از خواندن نظر بزارید من هم سعی میکنم سریعتر فصل های جدید رو بزارم
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رمان صورتی و آدرس www.romanha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1

لينك باكس هوشمند مهر،افزایش بازدید،لینک باکس،افزایش امار،مهر باکس
سیستم افزایش آمار هوشمند مجیک
سیستم جامع افزایش بازدید پردیس باکس
افزایش آمار
لینک باکس هوشمند ام دی پارس
cache01last1394983746